پروردگارا... وقتی آسمانت را میگریانی بی هیچ بهانه ای یاد داشته هایی در وجودم زنده می شود که گویی اراده تو آنها را به نداشته هایم بدل کرد...غمگینو دلشکسته راه می افتم چتر رویاهایم بر سرم نیست...خیس می شوم از اشک بی دریغ آسمان ...خیس می شوم از باران بی امان چشمانم...باران چشمانم و اشک آسمان، قلب غمگین آسمان و ابر بارانی سینه ام ...احساس می کنم من آسمان شده ام، آسمان من...تا ته باران قدم میزنم ابر آسمان سبک می شود و.... و قلب من نیز...
گویی تو اشک آسمان را برای همدردی من فرستاده ای آنگاه که قلبم به غبار کدورت آلوده بود
باران زمین را می شوید و اشک روحم را...و می بینم تو را از پس تمام نداشته هایم...که لبخندت را پاداش تحمل روزهای سختم قرار داده ای....
ای تمام داشته هایم... خدای مهربانم... تو را تا سرحد پاکی اشکی که قلبم را زدود از غبار کدورت و به دیدن لبخندت دعوت کرد دوست دارم...همیشه با من باش ... بی تو آسمان قلبم ابری ترین آسمان دنیاست...